قصه اول
?️قصه های قرانی??
قسمت اول:جانشین خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند عالم حضرت آدم را از گِل می آفریند واز روح خودش در او میدمد!
بعدبا ملائکه مشورت میکند؛ میپرسد میخواهم در زمین جانشین برای خودم بگذارم. (آیه 30 سوره بقره)
ملائکه که فقط اهل عبادت هستند. فکر نکرده گفتند خدا، ما تورا عبادت می کنیم چه نیازی داری کسی بگذاری در زمین گناه کند!!!
خدا فرمود:من میدانم چیزی که شما نمیدانید.
به حضرت آدم همه اسم ها را یاد داد! وبعد ان أشخاص مقدس رانزد ملائکه حاظر نمود.(31)
وفرمود: اسم اینهارا بگویید؛
ملائکه گفتند :یا خدا، ما که گفته بودیم هیچ علمی نداریم، هرچه هست تو به ما یاد دادی!
(32)
بعد به حضرت آدم خطاب کردوفرمود:اسم این اشخاص را به ملائکه بگو؛
وبه ملائکه فرمود: من که گفته بودم علم غیب میدانم و هرچی پنهان واشکار می کنید میدانم. (33)
بعد به همه دستور داد بر آدم سجده کنید!( 34)
همه سجده کردن الا ابليس!!!
اگه گفتین چرا؟؟؟
آخه ابليس چند هزار سال خدا را عبادت کرده بود وفکر میکرد به بالاترین درجه رسیده!!!
وأدم تازه خلق شده از گل، هیچ مقامی هم بظاهر ندارد!
چون مقایسه کرد پس گرفتار حسد وتکبر شد.
ابليس نفهمید%معنی جانشین خدا بودن یعنی چی!!!
نفهمید که خدا نیاز به عبادت او وهمه موجودات ندارد%
ابليس نفهمید% که رضای خدا در اطاعت اوست در هر شرایط.
ابليس بیچاره نفهمید %که حضرت آدم در سینه اش اسماء مقدس وجود دارد!
سینه ی اسرار الهی!!!
ادامه دارد….
به قران رجوع کنیم. ??